فصل پنجم: سقوط
هر فصلی مثل خودش باشه قشنگه. برای من عاشقی مثل بهار بود. زمستون رو دوست دارم اما وقتی بهارم زمستون شد شکستم. خسته شدم، داغون شدم و روحم پژمرد. لبخند رو لبام محو شد و اشک تو چشمام جمع شد. تو بهار من بودی دلخوشی من بودی اما یه لحظه طول کشید که حس کنم دیگه نمیشناسمت. تو خودتت رو از تو رویاهام ازم گرفتی. تو بال پروازم بودی بال پروازم رو ازم گرفتی. من سقوط کردم.
♥ جمعه 98/3/24 ساعت 3:22 صبح توسط ژوان
نظر